پوشیده شده از خوی و عرق. (ناظم الاطباء). آنکه عرق کرده باشد. (آنندراج). آلوده به عرق. خوی آلوده: ای بسا خانه تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای. صائب. نقصان نکرد خضر ز سر چشمۀ حیات جان را به جبۀ عرق آلود یار بخش. میرزا صائب (از آنندراج). و رجوع به عرق آلوده شود
پوشیده شده از خوی و عرق. (ناظم الاطباء). آنکه عرق کرده باشد. (آنندراج). آلوده به عرق. خوی آلوده: ای بسا خانه تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای. صائب. نقصان نکرد خضر ز سر چشمۀ حیات جان را به جبۀ عرق آلود یار بخش. میرزا صائب (از آنندراج). و رجوع به عرق آلوده شود
شرمگین. شرم آلود. شرمگن. شرمنده روی: از حجاب حسن شرم آلودۀ لیلی هنوز بید مجنون سربه پیش انداختن بار آورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلود شود
شرمگین. شرم آلود. شرمگن. شرمنده روی: از حجاب حسن شرم آلودۀ لیلی هنوز بید مجنون سربه پیش انداختن بار آورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلود شود